معناى لغوىِ انفال
در قرآن مجيد، در چند مورد، به كلمههايى كه از واژه «نفل» مشتق شده است، برمىخوريم. سوره هشتم قرآن نيز «انفال» نامگذارى شده و در ابتداى آن، آمده است: «يَسئلُونَك عَنالأنفالِ، قُلِالأنفال لِلّهِ وللّرسُولِ...» و در سوره اسراء مىخوانيم: «ومِنَ اللَيل فَتَهَجّد بِهِ نافلةً»(سوره اسراء ، آيه 79). همچنين در سوره انبياء آمده است: «وَ وَهَبنالَهُ اسحاقَ وَ يعقُوبَ نافلةً و كُلاًّ جَعَلنا صالِحينَ»(انبیاء ، آيه 72).فقها در كتابهاى استدلالى فقهى، مبحثى را به موضوع «انفال» اختصاص داده و درباره آن به بحث و بررسى پرداختهاند. در اخبار هم در موارد فراوانى، از «نَفل» و «أنفال» سخن به ميان آمده و احكامى بر آن مترتب شدهاست؛ مثلاً اسحاق بن عمّار مىگويد: «سَألتُ ابا عبداللّه(ع) عَنِالأنفالِ...». و محمّدبن مسلم روايت كردهاست: از حضرت باقر(ع) شنيدم كه فرمود: «اَلأنفالُ هُوَالنَّفلُ...».این نمونهاى است از كاربرد گسترده اين واژه و مشتقات آن، در كتاب و سنّت.
در منابع معتبر لغت آمده است: «نَفَل» به معناى غنيمت و بخشش، و جمع آن، «أنفال و نِفال» است. «نَفَلَ، نَفّلَ و أنفلَ» يعنى غنيمت را به او داد. در برخى موارد، تنفيل به معناى برترىدادن و جايز شمردن تصرّف در غنيمت، براى ديگران مىآيد. تنفيلِ امام، يعنى وى غنيمتى را كه سربازان بهدست آوردهاند، در اختيارشان قرار دهد. در قرآن كريم انفال به معناى غنايم آمده است.«نفل» و كلماتى كه از اين ماده مشتق شده، به معنى زايد بودن بر اصل، هبه، كار غير واجب، نوه، سهشبى كه پس از سهشب اوّل ماه است، يك نوع زينت براى زنان و نيز به معنى نفى و دور كردن و مانند اينها آمده است. از اين معانى چنين بر مىآيد كه بر هر شىء زايد بر استحقاق و مورد نظر، و بر هر امرى كه خارج از روش عرف و غير حتمى باشد و بهگونهاى در خور استحقاق نباشد، «نفل» اطلاق مىشود.در معانى «غنم» و «غنيمت» گفتهاند: غنم و غنيمت به معنى دست يافتن و رسيدن و ظفر يافتن به چيزى بدون مشقّت و رنج است. از بررسى مفاهيم آن چنين بر مىآيد كه قدر جامع آن معانى اين است: به هر شىء كه به تصرّف كسى در آيد و عايد وى گردد، بدون اينكه در ازاى آن عوضى بدهد، و در برخى موارد بدون اينكه رنجى تحمّل نمايد و خارج از انتظار باشد، «غنم» و «غنيمت» گفته مىشود.
در قرآنمجيد، آياتى چند درباره أنفال و غنايم است. يكى ازآنها آيه «يَسئلُونكَ عَنِ الأَنفال...» است كه در آغاز سوره «الأنفال» مىباشد. اين آيه و بيشتر آيات سوره أنفال، مربوط بهغزوه بدر و وقايع و قضايايى است كه در ارتباط با آن غزوه رخ داده است. بههمين جهت ابنعبّاس اين سوره را «سوره بدر» نام نهاده است.از اين آيه چنين برمىآيد كه غنايم جنگى ملك هيچكس نيست و به خدا و رسولش اختصاص دارد؛ بنابراين مضمون اين آيه با آيه «و اعلموا انّما غنمتم من شىءٍ فأَنّ لِلَّه خُمُسَهُ...»(انفال ، 41) و هم چنين با مفاد آيه «فَكُلوا مِمّا غَنِمتُم حَلالاً طيّباً»(انفال ، 69) كه هر دو نيز در سوره الأنفال مىباشد، منافات دارد، زيرا آيه اوّل سوره «الأنفال» دلالت دارد كه غنايم از آن خدا و رسول است و دو آيه ديگر اين معنى را نفى مىكند؛ به همین جهت هريك از مفسّران راهى را براى جمع بين اين آيات برگزيدهاند از جمله:
الف - از سعيد بن جبير و مجاهد و ابن عباس و عكرمه نقل شده كه: آيه أنفال به آيه خمس نسخ شده است. و نيز از سُدّى و عامر و شعبى و جُبَّائى اين قول نقل شده است(الدرالمنثور، ذيل سوره أنفال، آيه 2). اين قول مردود شناخته شده، زيرا وقوع نسخ در قرآن كريم بسيار نادر است و جز با دليل قاطع نمىتوان آيهاى را منسوخ دانست.
ب - گروهى از فقهاى مالكيّه گفتهاند: آيه أنفال نسخ نشده و پيامبر اكرم(ص) مىتواند در تمام غنايم تصرّف نمايد و درباره آن اختيار تامّ دارد و بعد از پيغمبر هم امام مسلمانان مىتواند بههر نحو كه صلاح بداند آنها را بهمصرف برساند.دليل ايشان، قضيه فتح مكّه و غزوه حنين است؛ زيرا هنگامى كه مسلمانان مكّه را فتح نمودند، رسولخدا اموال اهل مكّه و خود آنان را مورد عفو قرار داد و فرمود: «أنتُمُالطُّلقَاءُ»( نساء آيه 11). غنايم غزوه حنين را نيز به قريش مخصوص گردانيد و براى انصار با آن كه در آن غزوه شركت داشتند، سهمى معيّن نكرد.
كسانى كه قول مالكيّه را قبول ندارند، بهاستدلال ايشان چنين جواب دادهاند كه سرزمين مكّه مفتوحالعنوه نيست تا بتوان ثروت منقول اهالى را تصاحب نمود و اراضىشان را جزو اموال عمومى مسلمانان قرار داد.موضوع غزوه حنين همچنين بود كه انصار مىگفتند: ما در اين جنگ بسيار فعّاليت نمودهايم و از شمشيرهامان خون مىچكد، سزاوار نيست كه از غنايم بىبهره باشيم. رسولخدا در جوابشان فرمود: قريش با متاع دنيا بهخانههاى خود برمىگردند و شما با پيغمبر خدا؛ يعنى شما خشنودى رسولخدا را فراهم آوردهايد. انصار چون اين سخن را از پيغمبر خدا شنيدند راضى شدند و از حقّ خود گذشتند.
ج - عدّهاى ديگر مانند احمد و ابوعبيد و پيروان ايشان جمع آيات مورد بحث را بهاين دانستهاند كه امام مخيّر است بهيكى از دو مضمون آيهها عمل نمايد.فرق بين اين قول و قول مالكيّه آن است كه بنا بهقول مالكيّه غنايم بهامام و زمامدار اختصاص دارد و هيچ كس را در آن حقّى نيست و او آن طور كه مصلحت بداند، آن را هزينه مىكند؛ امّا بنا بهقول ابوعبيد و احمد و برخى ديگر حكم تخييرى است؛ از اين رو امام هميشه يكحكم را مورد عمل قرار نمىدهد، بلكه گاهى بهاين و گاهى بهآن حكم عمل مىكند. و نيز ممكن است مردم از امام درخواست كنند كه هميشه بهيك حكم عمل نكند؛ يعنى گاهى جانب مجاهدان و غانمين را لحاظ مىنمايد.
د - ابن قدامه وجه جمع را بهاينگونه بيان داشته است: «به وسيله آيه «يَسئلونك عن الأنفال...» غنايم در مرحله اوّل براى پيغمبر(ص) حلال شد و به آن حضرت اختصاص يافت. بعد كه آيه خمس وحى شد، 45 آن به غانمين و مجاهدان و 15 به صاحبان خمس تمليك گرديد. در آيه «واعلَموا أنّما غَنِمتُم مِن شىءٍ...» خمس غنايم به ملكيّت مستحقان خمس در آمده است؛ پس فهميده مىشود كه بقيّهاش، به غانمين تعلّق دارد. چنانكه در آيه «وَ وَرِثَهُ أبواهُ فَِلأُمّهِالثُّلُثُ» ميراث از آنِ والدين است و سپس ثلث آن به مادر اختصاص يافته كه فهميده مىشود بقيّه ميراث كه 23 است، از آنِ پدر است».
ه - مفسّر مشهور شيخ محمّد عبده راجع به بيان مقصود و طريقه جمع بين مضمون آيات، چنين اظهار داشته است: «آيه «يَسئَلُونكَ عَنِالأنفال...» مىفهماند كه مسلمانان نبايد براى تقسيم غنايم، نزاع و اختلاف كنند. أنفال از آن خدا است و دربارهاش حكم مىنمايد و از آن جهت بهرسولش اختصاص دارد كه آن حكم را بيان و اجرا مىكند. سپس در آيات ديگر، حكم خدا بيان شدهاست كه غنايم به چه كسانى تعلّق دارد. در واقع مىتوان گفت كه بنا به اين قول، آيههايى كه بعد نازل شده، مبيّن ابهامى است كه در آيه «يَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ...» وجود دارد كه در آن آيات نحوه تقسيم غنايم تعيين گرديده، تا اختلاف خاتمه يابد».اين جمع كه جناب عبده بيان داشته، صحيح به نظر نمىرسد؛ زيرا برخلاف ظاهر آيات مورد بحث است. توضيح آن كه: آياتى كه بهنظر مىرسد با آيه «يَسئلُونَكَ عَن الأنفالِ» تنافى و تعارض دارد، نسبت بهيكديگر از قبيل مبهم و مبيّن نيستند، تا گفته شود ابهام آيه «يَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ...» بهوسيله آيات ديگر برطرف مىشود.
واضح است كه «لام» در «لِلَّه» و «للرَّسُول» براى ملكيت است؛ پس آيه «يَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ...» ظهور در اين دارد كه غنايم از آن خدا و رسول است و به آن دو اختصاص دارد، و آيه «واعلموا أنّما غنمتم...» مىرساند كه فقط خمس غنايم از آنِ خدا و رسول و ديگران است و آيه «فَكُلوُا مِمّا غَنِمتُم...» دلالت دارد كه آنچه بهعنوان غنيمت بهدست آوردهايد، از آن مىتوانيد بخوريد و در آن تصرّف نماييد؛ پس بين مضمون آيه اوّل و دو آيه ديگر تنافى و تعارض وجود دارد. شايد بهترين وجه جمع درباره آيات مورد بحث اين باشد كه بگوييم: چون آيه «أنفال» روز بدر نازل گرديد، آيه خمس و آيه «فَكُلوُا ممّا غَنِمتُم( أنفال آيه 69)» به دليل «يَومَ الفُرقان يَومَ الْتقَى الجمعان( أنفال آيه 41.)» و «أن يكونَ لَهُ أسرى( أنفال آيه 67)» و نيز بهدليل «لِمَن فى أيديكمُ مِنَ الأسرى( أنفال آيه 70)» بعد از آيه أنفال نازل شده و چنانكه پيش از اين ذكر شد، چون مسلمانان براى امور مادّى و دنيوى و بهرهمند شدن از غنايم با يكديگر بهنزاع و اختلاف پرداختند و بر اثر فريفته شدن بهظواهر فريبنده زودگذر از فضايل و مكارم دور گشتند و صفا و محبّت و گذشت را از ياد بردند، خداوند براى اينكه آنان را از غرق شدن در ورطههاى سهمگين ماديّت برحذر سازد و بهكمالات و معنويات توجّه دهد، به وسيله آيه «يَسئلُونَكَ عَنِ الأنفالِ...» فهمانيد كه آنان آنچه را از غنايم به دست مىآورند، از آنِ خدا و رسول است.
بدينگونه ايشان را متنبّه ساخت كه نبايد براى امور مادّى فضيلت و تقوا را كنار بگذارند و با يكديگر بهنزاع و مخاصمه بپردازند. پس از آن كه مسلمانان اين موضوع را دريافتند و دانستند كه نبايد خصايل انسانى را فداى ماديّات كنند و در مقابل خدا و رسول هيچ اختيار و مالكيتى براى آنان متصوّر نيست و خدا و رسول در تمام شوؤن و امور ايشان اولى به تصرّفند و بايد بنده واقعى باشند، آيه «واعلموا أنّما غنمتم...» نازل گشت و بهآنان اجازه داد كه در 45 غنايم تصرّف كنند.و آيه «فَكُلوُا ممَّا غَنِمتُم...» در وقتى نازل گشت كه مسلمانان در مقابل آزاد كردن اسرا از گرفتن فديه منع شده بودند:«ما كانَ لِنبيّ أن يكُونَ لَهُ أَسرى حتّى يُثخِنَ فيالأرضِ»: ترجمه: نشايد هيچ پيامبرى را كه براى وى اسيرانى باشد (كه از ايشان فديه بگيرد) تا اينكه در زمين بسيار توانايى پيدا كند ( أنفال آيه 67) مردم گمان كردند از تصرّف در غنايم نيز منع شدهاند؛ پس اين امر در مقام توهّم حظر است كه مفيد اباحه مىباشد؛ يعنى پس از اذن خدا و رسول، مسلمانان مجازند از غنايم استفاده كنند. دليل براى اثبات اين مدّعا بدين قرار است:
1- - علىبن ابراهيم در ذيل حديثى از امام صادق(ع) پس از آن كه اختلاف مردم را درباره غنايم بدر ذكر مىكند، چنين آورده است:«هنگامى كه آيه «يَسئلُونكَ عَنِالأنفالِ...» نازل شد، هيچكس در غنايم حقّى نداشت. پس از آن آيه «واعلَمُوا أنّما غَنِمتُم...» وحى گرديد، آنگاه رسولخدا غنايم را بر مردم تقسيم نمود( الصافى و البرهان، اول سوره أنفال)».
2 - در صحيحه حمّاد بن عيسى چنين است: «امام مىتواند در غنايم تصرّف كند و آن را بهمصارف مورد نظر خود برساند، سپس اگر چيزى بماند، بهغانمين بدهد».
3 - مكه عنوتاً فتح شد و پيامبر(ص) در اموال مكّيان تصرّف نكرد و برآنان منّت نهاد و آزادشان نمود و سهمى براى مجاهدان قرار نداد، و اين خود دليل ديگرى است براى اثبات مدّعاى ما.
4- دليل ديگر آن كه خيبر عنوتاً فتح شد. درعين حال پيامبر(ص) آن را جزو املاك عمومى مسلمانان قرار نداد و آن را به دو قسم تقسيم كرد: يكنصف براى نيازهاى آن حضرت و رتقوفتق امور اختصاص يافت و نصف ديگر را بر مسلمانان تقسيم نمود.
بهسخن ديگر آيه «يَسئلُونك عَنِ الأنفال...» مىفهماند كه ملكيت غنايم بهخدا و رسول اختصاص دارد و كيفيّت تصرّف و طريقه استفاده از آنها مورد نظر نيست و آيه «فَكُلوُا مِمّا غَنِمتُم...» دلالت ندارد كه مردم غنايم را مالك مىشوند و فقط بر نحوه تصرّف و بهرهمندشدن دلالت دارد. و نيز آيه «و اعْلَمُوا أنّما غَنِمْتُمْ...» تأثيرش در آيه «يَسئلُونَكَ عَنِالأنفال...» بدينگونه است كه منعى را كه براى مجاهدان در مورد تصرّف در غنايم وجود داشته، از ميان برده است؛ پس آيه «يَسئلُونك عَنِالأنفال...» بر اصل ملكيت خدا و رسول درباره غنايم دلالت دارد و آيه «وَ اعلَمُوا أنّما غَنِمتُم...» نيز كيفيّت تصرّف را مىفهماند؛ يعنى مصلحت ايجاب مىكند كه15 آن بهمصرف صاحبان خمس برسد و بقيه در اختيار غانمين قرار گيرد. پس مقصود اين است كه در آيه «يَسئلونَكَ عَنِالأنفال...» غنايم بهخدا و رسول اختصاص يافته، و در آيه ديگر كه خمس غنايم براى خدا و رسول و صاحبان خمس و بقيّه براى غانمين تعيين شده، هيچگونه تنافى و تعارضى وجود ندارد؛ زيرا رسولخدا و پس از وى جانشينانش ولايت مطلقه دارند و حتّى نسبت بهمؤمنان از خودشان سزاوارترند، و آنانند كه متصدّيان و گردانندگان امورند؛ به همین جهت در صورتى كه بخواهند بر وفق مصلحت، در تمام غنايم تصرّف مىكنند، بدون اينكه براى غانمين و مجاهدان سهمى قرار بدهند، و هيچكس نمىتواند و حق ندارد ايراد و اعتراضى بنمايد. در حديثى كه در اين باره از زراره نقل شده، چنين آمده است: «... رسولخدا همراه با عدّهاى (با دشمنان اسلام) جنگ كرد، و سهمى از غنيمت بهآنان نداد. و اگر بخواهد آن را بر ايشان تقسيم مىكند».
5 - در تفسير قرطبى آمده است كه غنيمت به رسولخدا اختصاص دارد....
6 - اينكه رسولخدا در غزوه حنين غنايم جنگى را بهقريش اختصاص داد، دليل ديگرى است كه أنفال (غنايم جنگى) بهآن حضرت اختصاص داشته است( صحيح بخارى، ج4، ص60).
برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور
نظرات شما عزیزان:
: مرتبه